یک اربعین گذشت
آن بادهاىکه روز نخستش نه خام بود یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود
شکر خدا که صبح زیارت دمیده است هر چند آفتاب حیاتم به بام بود
این خاک، زنده مىکند آن عصر تشنه را وقتى که آسمان رخت سرخفام بود
بین من و سرت اگر افتاد فاصله اما هنوز سایه تو مستدام بود
سرها به نیزه بود، ولى حجم سنگها معلوم بود حملهکنان بر کدام بود
دشنام و هتک حرمت اسلام میهمان این از رسوم تازهتر احترام بود
چوب از لبان تو حجرالاسود آفرید دست سه ساله بود که در استلام بود
بین نهیب کوفى و فریاد اهل شام آن لهجه حجازى تو آشنام بود
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
آمار وبلاگ
بازدید امروز :4
بازدید دیروز :3 مجموع بازدیدها : 7185 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
![]() |